خود اشتغالی و رونق اقتصادی
نویسندگان:
دکتر ماروین کاسترز
دکتر ایزابل ساوهیل
دکتر ران هاسکینز
دکتر استارت باتلر
دکتر ایجن استرلی
مترجم: امالبنین ماجدی
مهرماه 92
مدیریت آموزش و پژوهش
خود اشتغالی و رونق اقتصادی
در
این مقاله، ساز و کارهایی را تشریح میکنیم و شواهدی را بررسی مینمائیم
که نشان میدهد اثرات خود اشتغالی به عنوان یک کار سازمانی ویژه میتواند
نتایجی متفاوت از اشتغال استاندارد داشته باشد. قسمت اول این مقاله به ساز و
کارها و یافتههای عملی، نگاهی اجمالی داشته و مقاله تخصصیتری را ارائه
مینماید. این بخش همچنین پیشنهاداتی را جهت تحقیقات بیشتر ارائه میکند.
خوداشتغالی میتواند از طریق ساز و کارهای مختلف سبب رونق اقتصادی شود. خود
اشتغالی میتواند از طریق اثر مستقیم بر درآمد و ثروت، رونق اقتصادی میان
نسلی و درون نسلی را تحت تأثیر قرار دهد. خوداشتغالی همچنین میتواند اثرات
غیرمستقیم بر روی رونق اقتصادی (هم در زمینه میان نسلی و هم درون نسلی) از
طریق نتایج غیر مستقیم مانند سرمایه انسانی و سرمایه اجتماعی داشته باشد
که به نوبه خود سطوح درآمد و ثروت را تحت تأثیر قرار میدهد. این اثرات
مستقیم و غیر مستقیم خود اشتغالی ممکن است عمدتاً بر مبنای تابعی از جمعیت
از قبیل نژاد، قومیت، جنسیت و وضعیت مهاجران متفاوت باشد؛ چرا که برخی
کارگران تمایل به ایجاد کسب و کارهای پرمنفعت دارند در حالیکه بعضی دیگر
به دنبال ایجاد اقتصاد برون گرا و داد و ستد غیر نقدی برای ایجاد کسب و کار
جهت امرار معاش هستند.
در
ادامه این ساز و کارها با نگاهی اجمالی، دلایل عملی مربوط به آن، به تفصیل
توضیح داده میشود. بر اساس نسخ عملی محدود، مییابیم که دلایل عملی از
نقش خود اشتغالی در رونق اقتصادی میان نسلی بر اساس تابعی از جمعیت متفاوت
خواهد بود. اگرچه معیارهای چند وجهی مانند وضعیت اقتصادی و اجتماعی، در
جامعهشناسی، آموزش بهداشت و سایر امور نیز نقش بهسزایی دارند، اما این
مقاله به درآمد و ثروت به عنوان معیارهای مستقیم رونق اقتصادی میپردازد.
مقالات زیادی در زمینه مطالعات تحرک درون نسلی با استفاده از معیارهای SES
وجود دارد.
مردان خود اشتغال بهطور میانگین درآمد اولیه پایینتری دارند ولی درآمدهای آنها نسبت به حقوق کارمندی بیشتر است. (همیلتون 2000)
خوداشتغالی
منجر به افزایشی در توزیع درآمدها برای اشخاص کمدرآمد میشود اما سبب
کاهش برای افراد پردرآمد میشود. (هلتز ایکین، رزن و ویچر 2000)
مردان
و زنان خوداشتغال جوان کمسوادتر، بهطور میانگین افزایش درآمدهای سریعتری
را نسبت به کارمندان حقوقبگیر بعد از رشد کندی که در سالهای اولیه وجود
دارد تجربه میکنند. (فیرلای 2004)
مردان
جوان خوداشتغال از خانوادههای محروم درآمد بیشتری از کارمندان حقوق بگیر
دارند، اما زنان جوان خوداشتغال از خانوادههای محروم درآمد کمتری دارند.
(فیرلای 2005)
صاحبان
کسب و کار سیاهپوست (در آمریکا)، اساساً از لحاظ خرید و فروش، سود، میزان
اشتغال و احتمالات پایداری تحت الشعاع صاحبان کسب و کار سفیدپوست هستند.
(فیرلای و راب 2003)
با
این حال صاحبان کسب و کار سیاهپوست و مردان اسپانیایی بعد از رشد کند
اولیه رفته رفته با گذشت زمان درآمد بیشتری از حقوق بگیران کسب
میکنند.(فیرلای2004)
از
لحاظ تاریخی، مهاجران در خوداشتغالی از مقام بالاتری نسبت به بومیها
برخوردار بودند، اما در دهههای اخیر این نرخ کاهش یافته و از سال 1997
افراد بومی نرخ خوداشتغالی بیشتری از مهاجران داشتند.(کامارتا2000)
همه
تحقیقات فوق سعی بر روند انتخاب به سوی خوداشتغالی دارند. همانطوریکه
گفته شد، سنجش ارتباط علّی بین خود اشتعالی و رونق اقتصادی دشوار میباشد
زیرا افرادی که خوداشتغالی را انتخاب میکنند احتمالاً از کسانیکه حقوق
بگیر هستند متفاوت میباشند.
این
یک مسئله روششناختی است که در هنگام خواندن این مقاله و در هر کاری که در
آینده بر روی خوداشتغالی و رونق اقتصادی صورت میگیرد باید در ذهن داشته
باشیم.
بهطور
مثال، تحقیقات در زمینه خوداشتغالی، درآمد حاصله بهوسیله خود اشتغالی را
در یک بازه زمانی نسبتاً کوتاه یا بصورت میاننسلی بررسی مینماید.
ما
هیچگونه تحقیقاتی که تأثیر خوداشتغالی بر وضعیت اقتصادی نسل آینده را
بررسی کند، نیافتیم. ضمناً به نظر میرسد که بررسی تأثیر خوداشتغالی بر
گردش دارائی، کمتر مورد تحقیق قرار گرفته است. این ممکن است یک نقطه ضعف
اساسی برای افراد خود اشتغالی که به امید ثورت بیشتر در آینده از درآمد
فعلی چشمپوشی مینمایند، باشد. محدودیتها در تحقیقات و اطلاعات فعلی
سؤالات متعددی را مطرح میکند که میتواند با تحقیقات بیشتر پاسخ داده شود.
اولاً، براساس چه بازه زمانی میتوان اثرات خود اشتغالی بر رونق اقتصادی
را اندازه گرفت؟ آیا حد پنج، ده یا بیست سال جهت ارزیابی عملکرد و بقاء
کسب و کار کفایت میکند؟
پاسخ
و اندازه بستههای اطلاعاتی موجود جهت سنجش اثرات، مفاهیم مهمی دارد که ما
را قادر به ارزیابی نقش خوداشتغالی در رونق اقتصادی مینماید. ثانیاً،
ارتباط بین خوداشتغالی و رونق اقتصادی بر اساس چرخه زندگی چگونه تغییر
میکند؟ بهدلیل محدودیت اطلاعات، حجم اعظم تحقیقات فعلی به نقش خوداشتغالی
برای کارگران جوان میپردازد. ولی ممکن است دستمزدهای متفاوتی برای
کارگران میانسال و مسنتر در نظر گرفته شود، وقتیکه درآمدها و حقوق نیروی
کار تغییر میکند.
مطالعات
بنگاههای اقتصادی نشان میدهد افراد خوداشتغالی که در اواخر سنین 30 تا
اوایل 40 سالگی هستند نسبت به افراد جوانتری که در سن اواخر نوجوانی و
اوایل 20 سالگی هستند، در زمینه خوداشتغالی موفقترند. (رینولدز2004)
ثالثاً،
اگر خود اشتغالی با گروههایی هدفمند جدا شود، چقدر از لحاظ تحلیلی
میتواند مفید باشد؟ طیفهای مختلفی از خوداشتغالان ممکن است درآمدهای
غیرنقدی را جایگزین درآمدهای نقدی پایینتر نمایند. بنابراین خوداشتغالی
بالقوه شامل یک گروه بزرگی میشود که مشاغل کم درآمدتر اما پویاتر را
جایگزین یک نمونه انتخاب شده بر اساس حقوق وابسته به سازمان میکنند.
رابعاً، زمانیکه خوداشتغالی به عنوان مکمل منابع درآمدی دیگر میشود به
عنوان مثال یک شغل پارهوقت توسط یکی از زوجین در یک خانواده با دو منبع
درآمدی و یا خود اشتغالی به عنوان شغل دوم، چگونه میتوان درآمدهای خود
اشتغالی را مورد ارزیابی قرار داد؟
خود
اشتغالی ممکن است سطوح پایینتر درآمدی را تولید نماید ولی مقدار کافی از
افزایش درآمد ناخالص یک خانواده و یا درآمدی اضافه بر مشاغل استاندارد را
مهیا مینماید و باعث رونق اقتصادی بیشتر میگردد. به عنوان مثال، یکی از
آمارهای به دست آمده نشان داد اکثر افرادی که شروع به تأسیس یک بنگاه
اقتصادی جدید نمودند بیشتر از یک منبع درآمد در خانواده داشتند.
نقش خود اشتغالی در مشارکت یا محدودیت رونق اقتصادی
خود
اشتغالی میتواند از طریق اثرات مستقیم آن بر درآمد و ثروت و نیز از طریق
اثرات غیر مستقیم بر روی سرمایه انسانی و سرمایه اجتماعی، سبب مشارکت و یا
محدودیت در رونق اقتصادی شود. تحرک میان نسلی به تغییرات در افراد خود
اشتغال که دارای موقعیت اقتصادی (در دوره زندگی آنان) هستند برمیگردد در
حالیکه تحرک درون نسلی به تغییرات در موقعیت اقتصادی از یک نسل به نسل
آینده برمیگردد.
تحرک
دروننسلی میتواند دو چیز را منعکس کند: یکی اینکه نسل جدید چگونه
میتواند از خوداشتغالی به منظور تغییر موقعیت اقتصادی آنان از موقعیت
اقتصادی والدین آنان استفاده نمایند.( بر اساس اینکه آیا والدین آنان در
زمینه خوداشتغالی استقلال داشتند یا نه). دوم اینکه چطور خوداشتغالی
والدین میتواند بر شرایط اقتصادی بچهها اثر بگذارد.
جدول
زیر میزان تحرک و خوداشتغالی را نشان میدهد. تأثیر خود اشتغالی میتواند
بر اساس تابعی از جمعیت و نوع کسب و کار تغییر نماید. در این بخش، مقادیر و
دلایل عملی مربوط به آنها را به اختصار توضیح میدهیم.
اثر خود اشتغالی بر رونق اقتصادی
دروننسلی میان نسلی میزان رونق
درآمد مستقیم
ثروت
سرمایه انسانی غیرمستقیم
سرمایه اجتماعی
خود اشتغالی و افزایش درآمد
تحقیقات
ما نشان میدهد که دلایل عملی بر نقش خوداشتغالی با تحرک اقتصادی
میاننسلی مرتبط میباشد. به عنوان مثال، همیلتون در سال 2000 از آمار
درآمد سال 1984 و برنامه مشارکت (SIPP ) استفاده کرد تا نشان دهد که مردان
خوداشتغال (از 18 تا 65 سال) بهطور متوسط درآمد اولیه پایینتر و رشد
درآمد پایینتری نسبت به حقوقبگیران دارند. همیلتون به این نتیجه میرسد
که تعداد کمی از کارآفرینان میتوانند درآمدهای قابل توجهی در خوداشتغالی
نسبت به آنچه کارگران حقوقبگیر کسب میکنند، بهدست آورند.
این
مقاله به این نتیجه میرسد که بهطور متوسط کارآفرینانی که همواره نگاه
آنان به درآمدهای اقتصادی پیچیده میباشد، علاقهای به پرداخت حقوق ندارند.
(لیتان 2005)
اما
یافتهها در مقالات، متفاوت هستند بهویژه زمانیکه بهوسیله زیرشاخهها
مورد تجزیه و تحلیل قرار میگیرند. هلتز ایاکین، رُزن و ویترز در سال 2000
از بسته مطالعاتی رشد درآمد جهت بررسی افزایش درآمد یک و پنج ساله از سال
1968 تا 1990 استفاده کردند. آنها به این نتیجه رسیدند که خوداشتغالی منجر
به افزایش توزیع درآمدی برای افراد کمدرآمد و همچنین کاهش در موقعیت افراد
پردرآمد میشود.
فیرلای
در سال 2004 از آمار ملی بر روی جوانان از سال 1979 تا 1996 استفاده کرد
تا مقایسهای مابین کارگران جوان کمسوادتر به عمل آورد. او به این نتیجه
رسید که تجربه خوداشتغالی افزایش سریعتر درآمدها را روی میانگین حقوق
کارگران بعد از رشد کندتر چند سال اولیه دارد. شبیهسازیها بر مبنای
برآورد نشان میدهد که درآمدها مابین کارگران جوان کمسوادتر بیش از 771
دلار در سال افزایش مییابد و این مقدار برای مدیران خوداشتغال، 1157 دلار
در سال و برای زنان خوداشتغال بیشتر از حقوقبگیران میباشد. (فیرلای
2003)
در
مقاله دیگر، فیرلای در سال 2005 از NLSY از سال 1979 تا 1998 استفاده کرد
تا مقایسهای مابین کارگران از خانوادههای محروم به عمل آورد ( که به
عنوان والدین کارگران با تحصیلات کمتر از دیپلم تعریف میشود). او دلایلی
را مییابد که مردان خوداشتغال جوان از خانوادههای محروم نسبت به
حقوقبگیران درآمد بیشتری کسب میکنند اما زنان خوداشتغال جوان از
خانوادههای محروم درآمد کمتری بهدست میآورند. ما هیچگونه تحقیقاتی که
اثر خوداشتغالی بر تحرک درآمدی دروننسلی نشان دهد پیدا نکردیم.
خوداشتغالی و رشد ثروت
رشد
ثروت، نمایانگر افزایش در دارائیهایی است که بهطور مستقیم از
خوداشتغالی ناشی میشوند، مانند دارائیهای کسب و کار که مستقیماً به صاحب
آن تعلق دارد و یا سود مستقیم دیگری که دارائیهای شخصی مالک یا صاحب آن
را افزایش میدهد.
ثروت
یک عامل مهم در نابرابری و رونق اقتصادی است و خوداشتغالی ممکن است
ابزاری مهم در کسب ثروت برای اقشار مختلف مردم باشد. احتمالاً ثروت عاملی
مهمتر در تحرک میاننسلی نسبت به درآمد میباشد و به گونهای خفیف با درآمد
مرتبط است (با ارتباط بین درآمد و ارزش خالص زیر 30 درصد) (کیم آلدریچ و
کیستر در سال 2004 و برای مقاله سیتینگ کیستر در سال 2000).
علیرغم
اهمیت بالقوه خوداشتغالی در رشد ثروت، هیچگونه مقالهای در خصوص درآمد
ناشی از خوداشتغالی و اطلاعات موجود که مفهوم چنین تحقیقی را محدود کند،
نیافتیم. در حالیکه هیچ تحقیق ناشناختهای اثر خوداشتغالی را بر ثروت
بررسی نکرد، مقالهای ارتباط بین ثروت و راهاندازی کسب و کار را بررسی
میکند. به عنوان مثال، دان و هلتز ایکین در سال 2000 از آمار ملی بازار
کار NLS از سال 1966 تا 1982 استفاده میکنند تا ارتباطات دروننسلی را در
گذار به خوداشتغالی بررسی نمایند.
آنها
به این نتیجه رسیدند که ثروتهای موروثی (به مقدار کمتر) و سرمایه انسانی
(به مقدار بیشتر) عوامل تعیینکننده تری نسبت به ثروت شخصی فرد خوداشتغال
در زمینه خوداشتغالی میباشد. این یافتهها، نقش قدرت سرمایه انسانی
خانوادهمحور و انتقال مهارتها در درون خانواده را نشان میدهد.
مقاله
گریو در مورد ثروت و رشد اقتصادی، نقش ثروت ارثی را در خوداشتغالی نشان
میدهد. اما سایر محققین اظهار میدارند که بسیاری از کارآفرینان،
بنگاههای اقتصادی خود را بدون سرمایه یا با سرمایه اندک شروع مینمایند
(آلدریچ 1999).
کیم،
آلدریچ و کیستر در سال 2004 اشاره میکنند بر اساس آمارگیری که کسب و کار
خرد سِن سوز بروآ انجام داد، مشخص گردید که عمده صاحبان کسب و کار،
بنگاههای اقتصادی خود را با سرمایه کمتر از پنج هزار دلار شروع کردند و
همچنین تحقیقات دیگری نشان میدهد که ثروت شخصی به دو دلیل از عوامل مهم به
شمار نمیرود. یکی اینکه بسیاری از انواع کسب و کار نیاز به سرمایه خرد
دارند و دوم اینکه آنان میتوانند از روشهای " تخمین سرمایه" که جهت کاهش
نیاز به سرمایه میباشد، استفاده کنند.
همیلتون
در سال 2000 از شاخص دارائی به عنوان یکی از معیارهای جایگزین درآمدهای
خوداشتغالی استفاده کرد. شاخص دارائی شامل درآمدهایی برای کارآفرینان به
شکل سود سرمایه (یا خسارت) در ارزش کسب و کار خواهد بود.
خود اشتغالی و درآمدهای غیر مستقیم
سرمایه
اجتماعی و سرمایه انسانی علاوه بر درآمدهای مالی مستقیم به شکل درآمد یا
ثروت برای افراد خود اشتغال، خود اشتغالی میتواند منجر به درآمدهای غیر
مستقیمی نیز گردد که بتواند برای رونق اقتصادی مشارکت و یا محدودیت ایجاد
کند.
به
عنوان یک پیامد خود اشتغالی نسبت به عامل تعیین کننده عملکرد خود اشتغالی،
تحقیق کمی در مورد توسعه سرمایه انسانی (در درون و میاننسلی) وجود دارد و
همچنین تحقیق کمی در توسعه سرمایه اجتماعی مانند توسعه یا بسط شبکههای
اجتماعی وجود دارد که این شبکهها دسترسی به فرصتها و یا منابعی را فراهم
مینماید که نوعاً در کسب و کار استاندارد موجود نمیباشد.
سرمایه
اجتماعی به عنوان ارتباطات مابین اشخاصی که همانند یک منبع عملیاتی
خدمترسانی میکنند (کلمان 1988)، ممکن است بهطور غیرمستقیم بر پیامدهای
رونق اقتصادی به روشهای مختلف مشارکت داشته باشد.
کلمان
در سال 1988 اهمیت سرمایه اجتماعی در ایجاد سرمایه انسانی (که به نوبه خود
در درآمدهای اقتصادی اهمیت دارد) را مییابد. فرم کسب و کار و موفقیت ممکن
است به وسیله سرمایه اجتماعی مؤسسان آن تحت تأثیر قرار گیرد، مانند: میزان
و تنوع شبکههای اجتماعی (مانند: آلدریچ و کارتر 2004) و گروههای
راهاندازی (آلدریچ، کارتر، رُوف2004). همزمان، کارآفرینان شبکههای
اجتماعی جدیدی در روند کسب دانش و منابع برای نهادها و سازمانهای خود
ایجاد میکنند (آلدریچ و کارتر2004).
تغییرات
در سرمایه اجتماعی میتوانست به عنوان پیامد خوداشتغالی که گرایش به رشد
داشته باشد معرفی شود. تحقیق در زمینه خوداشتغالی، عمدتاً سرمایه اجتماعی
توسعهیافته را به عنوان نتیجه خوداشتغالی و نیز اینکه چگونه خوداشتغالی
میتواند سرمایههای اقتصادی را مستقل از رونق اقتصادی تحت تأثیر قرار
دهد، بررسی نکرده است.
در
نهایت این مقاله با بررسی اجمالی به رشد اقتصادی و برگشت درآمدهای اقتصادی
ناشی از خوداشتغالی میپردازد. در زمینه مزیتهای رونق غیر اقتصادی
خوداشتغالی چطور؟ مزیتهای غیر مالی خوداشتغالی بالقوه با اهمیت میباشد،
مثلاً اینکه " خودتان رئیس خودتان هستید"، ساعتهای کاری قابل تغییر و
دیگر مزایای "سبک زندگی" میباشد.
همیلتون
در سال 2000 از یافتههایش در خصوص درآمد پایینتر خوداشتغالی نسبت به
حقوق کارمندی نتیجهگیری میکند (برآورد مینماید که دارائیهای
خوداشتغالی به میزان 25% یا کمتر از اشتغال استاندارد است.) که کارآفرینان
میخواهند درآمدهای قابل توجه را به ازای منافع غیرمالی مالکیت کسب و کار
فدا نمایند. درواقع، برخی از تحقیقات نشان میدهد که خوداشتغالان سطوح
بالاتری از رضایت شغلی را نسبت به کارمندان حقوقبگیر دارند.(کاواهوچی 2004
و فیرلای 2005).
تأثیرات تابعی از جمعیت بر نقش خود اشتغالی در رونق اقتصادی
خود
اشتغالی میتواند تأثیرات رشد متفاوتی برای اقشار مختلف داشته باشد. به
عنوان مثال، آیا خوداشتغالی درآمد بیشتری برای مهاجران فراهم مینماید؟
آیا خود اشتغالی رشد بیشتری را برای گروههایی که با تبعیض یا سایر
محدودیتهای رشد در اشتغال استاندارد مواجه هستند فراهم مینماید؟ اغلب
گفته میشود که گروههای اقلیت یا زنان کارمند در شرکتها برای تغییرات
شغلی به خود اشتغالی روی میآورند. با اینکه این محاسبات، رشد مسدود شده در
اشتغال استاندارد را توصیف میکند، در نهایت این ارزیابی در خوداشتغالی
بوجود آمده است.
همانطور
که در بالا به اختصار توضیح داده شد، درآمدهای خود اشتغالی برای گروههای
آماری متفاوت، مورد بررسی قرار میگیرد. این تحقیقات برای انواع مختلف
کارآفرینی تفاوتی قائل نمیشود و اینکه خوداشتغالی صرفاً برای رونق اقتصادی
و یا برای ارزیابی رضایت خود اشتغالی و درآمد متکی بر اشتغال استاندارد
باشد، مورد توجه قرار میگیرد.
تحقیقات
صورت گرفته برای کسانی که کار خود را رها میکنند، میتواند اطلاعاتی را
در خصوص درآمدهای رونق اقتصادی ناشی از خود اشتغالی و درآمدهای ناشی از
اشتغال استاندارد را بر اساس کمدرآمدی در اشتغال استاندارد برای ما ارائه
نماید.
دلایلی
وجود دارد که نشان میدهد برخی از گروهها در امر خود اشتغالی موفقیت عالی
کسب نکردهاند. فیرلای و راب در سال 2003 از ویژگیهای آمار صاحبان کسب و
کار استفاده میکنند تا توضیح دهند که چرا صاحبان کسب و کار سیاهپوست
اساساً در خرید و فروش، سود و میزان اشتغال تحت الشعاع صاحبان کسب و کار
سفیدپوست میباشند. آنها به این نتیجه میرسند که فقدان تجربه کاری اولیه
در کسب و کار خانوادگی بین صاحبان کسب و کار سیاهپوست اثر منفی بر
درآمدهای این قشر میگذارد. این ممکن است سیاهپوستان را از کسب سرمایه
انسانی مشاغل خاص و عمومی محروم نماید.
در
حالیکه افراد خود اشتغال سیاهپوست و مردان اسپانیایی کمتر از همکاران
سفیدپوست کسب درآمد میکنند، سفیدپوستان ممکن است کارائی بیشتری نسبت به
سیاهپوستان و مردان اسپانیایی در مشاغل حقوقبگیری داشته باشند. فیرلای در
سال 2004 از NLSY استفاده میکند و به این نتیجه میرسد که مردان
اسپانیایی و سیاهپوستان خود اشتغال، رشد درآمد اولیه کندتری دارند ولی
درآمدهای آنان با گذشت زمان از حداقل حقوق حقوقبگیری افزایش بیشتری خواهد
داشت. فیرلای هیچگونه تفاوت عمدهای بین خوداشتغالان و حقوقبگیران، نه
برای سیاهپوستها و نه برای زنان اسپانیایی نمییابد. خوداشتغالی مابین
گروههای مهاجر از دیرباز به عنوان فرصت، رونق بیشتری نسبت به اشتغال
استاندارد گرفت. فیرلای در سال 2004 به عنوان مثال یادآور میشود که خود
اشتغالی یک مسیر خارج از فقر و یک جایگزین برای بیکاری و یا تبعیض در بازار
کار را مهیا میسازد. گلیزر و موینیهان در سال 1970 استدلال میکنند که
در آمریکا کسب و کار، مؤثرترین شکل رشد اجتماعی برای کسانی است که با تبعیض
خسارت و ضرر مواجه میشوند. استدلال کنندگان یادآور میشوند که بسیاری از
گروههای محروم که با تبعیض و یا موقعیتهای مسدود شده در بخش دستمزد مواجه
میشوند، از صاحبان کسب و کار به عنوان یک منبع توسعه اقتصادی استفاده
کردهاند و دلایل تغییر در میزان خوداشتغالی مهاجران را نشان میدهد.
کاماروتا در سال 2000 در مرکز مطالعات مهاجرت به این نتیجه میرسد که در
سال 1960 نرخ خود اشتغالی مهاجران از افراد بومی 44% بیشتر بوده است ولی از
سال 1997 نرخ خوداشتغالی مهاجران کمی کمتر از بومیان بود. این احتمالاً
به دلیل موج مهاجران کمسوادتری است که میخواهند کسب وکاری را شروع
نمایند و احتمالاً نسبت به مهاجران قدیمیتر،کمتر موفق به خوداشتغالی
میشوند. دلایل نشان میدهد که در طول تاریخ، مهاجران فرصتهایی را برای
خوداشتغالی داشتند اگرچه دلایلی که نشان دهد آنها به سود بیشتری نسبت به
آنچه که در اشتغال استاندارد کسب میکنند، نامعلوم است.
انواع خود اشتغالی و رشد درآمدها
درآمدهای
رونق اقتصادی مورد انتظار از خود اشتغالی چیست؟ برخی خود اشتغالی ها رونق
را به عنوان دلیلی برای خود اشتغالی مورد توجه قرار نمیدهند و از اینرو
به خود اشتغالی به عنوان یک درآمد نگاه نمیکنند. انواع مختلف خود اشتغالی
میتواند به عنوان کسب و کار با "رشد بالا" به عنوان "کسب و کار برای امرار
معاش" یا به عنوان "مکمل درآمد" و یا " حفظ درآمد کسب و کار" دستهبندی
گردد. تعدادی از محققان تلاش کردند که مفهوم خود اشتغالی و کارآفرینی را
توسعه دهند. (به عنوان مثال، گاتنر در سال 1985 و 1989).
اگرچه
در این زمینه سنخیتهای متفاوتی وجود دارد ولی همه آنها یک جداسازی ضروری
بین آن دسته از کسب و کار که تمایل به رشد بالا دارند و آنهایی که به دنبال
مزیتهای غیر مالی و اقتصاد برونگرا میباشند، قائل میگردد. تلاش جهت
درک توزیع دارائیهای اقتصادی مربوط به خود اشتغالی برای آنهایی که خود
اشتغال هستند، مهم به نظر میرسد چرا که میتوانند در یک شرایط محدود
اقتصادی، انتخابهای درستی داشته باشند.
REFERENCES
Aldrich,
Howard E, Nancy M. Carter, and Martin Ruef. 2004. “Teams.” In Handbook
of Entrepreneurial Dynamics: The Process of Business Creation, Kelly G.
Shaver William B. Gartner, Nancy M. Carter eds., 299-310. Thousand Oaks,
CA: Sage Publications.
Aldrich, Howard E. 1999. Organizations Evolving. London: Sage Publications.
Aldrich,
Howard E. and Nancy M. Carter. 2004. "Social Networks." In Handbook of
Entrepreneurial Dynamics: The Process of Business Creation, Kelly G.
Shaver William B. Gartner, Nancy M. Carter eds., 324-35. Thousand Oaks,
CA: Sage Publications.
Brush,
Candida G. and Tatiana S. Manolova. 2004. "Personal Background." In
Handbook of Entrepreneurial Dynamics: The Process of Business Creation,
Kelly G. Shaver William B. Gartner, Nancy M. Carter eds., 78-93.
Thousand Oaks, CA: Sage Publications.
Camarota,
Steven, (2000) “Reconsidering Immigrant Entrepreneurship —An
Examination of Self-Employment Among Natives and the Foreign-Born”
Center for Immigration Studies, January 2000.
Coleman, J.S. 1988. "Social Capital in the Creation of Human Capital." American Journal of Sociology. 94(Supplement): S95-S120.
Dunn,
Thomas and Douglas Holtz-Eakin. 2000. "Financial Capital, Human
Capital, and the Transition to Self-Employment: Evidence from
Intergenerational Links." Journal of Labor Economics. April,18(2):
282-305.
Fairlie,
Robert W. 2003. "Earnings Growth Among Young Less-Educated Business
Owners," National Science Foundation and the U.S. Small Business
Administration, March.
—. 2004a. "Earnings Growth Among Young Less-Educated Business Owners." Industrial Relations. 43(3): 634-59.
—.
2004b. "Does Business Ownership Provide a Source of Upward Mobility for
Blacks and Hispanics?" In Public Policy and the Economics of
Entrepreneurship, Douglas Holtz-Eakin and Harvey S. Rosen eds., 153-79.
Cambridge, MA, London England: The MIT Press.
—.
2005a. "Entrepreneurship and Earnings Among Young Adults from
Disadvantaged Families." Small Business Economics. 25(3): 223-36.
—. 2005b. "Self-Employment, Entrepreneurship, and the NLSY79." Monthly Labor Review. February: 40-47.
Fairlie,
Robert W. and Alicia M. Robb. 2003. "Why Are Black-Owned Businesses
Less Successful Than White-Owned Businesses? The Role of Families,
Inheritances, and Business Human Capital," Center for Economic Studies
at the U.S. Census Bureau. October.
Gartner,
W. B. 1985. "A Framework for Describing and Classifying the Phenomenon
of New Venture Creation." Academy of Management Review. 10(4): 696-706.
Gartner, W.B., Mitchell. 1989. "A Taxonomy of New Business Ventures." Journal of Business Venturing. 4(3): 169-86.
Glazer,
N. and D. P. Moynihan. 1970. Beyond the Melting Pot: The Negroes,
Puerto Ricans, Jews, Italians, and Irish of New York City, Cambridge,
MA: MIT Press, 1970 .
Hamilton,
Barton H. 2000. "Does Entrepreneurship Pay? An Empirical Analysis of
the Returns to Self-Employment." The Journal of Political Economy.
108(3): 604-31.
Holtz-Eakin,
Douglas, Harvey S. Rosen, Robert Weathers. 2000. Horatio Alger Meets
the Mobility Tables, NBER Working Paper #7619. Cambridge, MA: National
Bureau of Economic Research.
Kawaguchi,
Daiji. 2004. "Positive, Non-Earnings Aspects of Self-Employment:
Evidence from Job Satisfaction Scores," Institute of Policy and Planning
Sciences, Tsukuba City, University of Tsukuba.
Keister, Lisa A. 2000. Wealth in America. Cambridge University Press.
Kim,
P. H., Aldrich, H. E., & Keister, L. A.. 2004. "Household Income
and Net Worth." In Handbook of Entrepreneurial Dynamics: The Process of
Business Creation in Contemporary America, K. G. Shaver W. B. Gartner,
N. M. Carter eds., 49-61. Thousand Oaks, CA: Sage Publications.
Litan, Robert E. 2005. "What We Know." In Understanding Entrepreneurship, Ewing Marion Kauffman Foundation: 8-11.
Reynolds,
Paul D. 2004. "Overview: Life Context, Personal Background." In
Handbook of Entrepreneurial Dynamics: The Process of Business Creation,
Kelly G. Shaver William B. Gartner, Nancy M. Carter eds., 3-11. Thousand
Oaks, CA: Sage Publications.
Treiman,
Donald J., and Harry B. G. Ganzeboom. 2000. "The Fourth Generation of
Comparative Stratification Research." In The International Handbook of
Sociology, Stella R.Quah and Arnaud Sales eds., 122-50. London: Sage.
SELF-EMPLOYMENT
and economic mobility
acknowledgements
This
review builds on research underway in collaboration with Doug Wissoker.
We thank Katie Vinopal for excellent research assistance.
All Economic Mobility Project materials are guided by input from the Principals’ Group
and the project’s Advisory Board. However, the views expressed in this report represent those
of the author and not necessarily of any affiliated individuals or institutions.
project principals
Marvin Kosters, Ph.D., American Enterprise Institute
Isabel Sawhill, Ph.D., Center on Children and Families, The Brookings Institution
Ron Haskins, Ph.D., Center on Children and Families, The Brookings Institution
Stuart Butler, Ph.D., Domestic and Economic Policy Studies, The Heritage Foundation
William Beach, Center for Data Analysis, The Heritage Foundation
Eugene Steuerle, Ph.D., Urban-Brookings Tax Policy Center, The Urban Institute
Sheila Zedlewski, Income and Benefits Policy Center, The Urban Institute
project advisors
David Ellwood, Ph.D., John F. Kennedy School of Government, Harvard University
Christopher Jencks, M. Ed., John F. Kennedy School of Government, Harvard University
Sara McLanahan, Ph.D., Princeton University
Bhashkar Mazumder, Ph.D., The Federal Reserve Bank of Chicago
Ronald Mincy, Ph.D., Columbia University School of Social Work
Timothy M. Smeeding, Ph.D., Maxwell School, Syracuse University
Gary Solon, Ph.D., Michigan State University
Eric Wanner, Ph.D., The Russell Sage Fo